20231219

توپیدا نیستی

من دنبالت می گردم

بعد از سالها برای دقایقی شعر بسراغم آمد

 پیدایش خواهم کرد و با هم بر می گردیم پیش ات 

من با دل  خوش  منتظرم 

اگر چه

 نه شعر آمد

و

ؤ نه تو

20230219


:از جراح قلبم می پرسم

چرا عمل طولانی شد ؟

،می خندد

داشتم آلبوم عکسها را می دیدم

و

!شعر ها را می خواندم
 

20210927


(برای صدیقه و مادران ایرانی اش)

- حالا زن جوانی هستی با سه دختر -

وحشت می کنم

خوشحالم که خیال باشد

سه دختر در این اوضاع؛

چطور بزرگ شان می کنی؛ درسشان می دهی؛ مراقبشان هستی؟

دختر بچه که بودی در جدال با سرطان به اینجا آمدی؛ خوب شدی

!مو هایت گیس شدوبافتی شان

 - داغت به دل دوستانم نشست -

خوشحال رفتی که مادرت را ببینی و نرسیده به مزار شریف در تصادف ماشین

.کشته شدی

!حالا هر وقت کره شور می خورم بغض می کنم


20210708

مرد؛ پیر

بزرگ شده در خانواده

دستی؛ واکسن خورده؛ عقیم شده

سالم با موی کوتاه سفید

واگذاری بدلیل شرایط اضطراری

تماس در دایرکت

 

20201022

این   اشک نیست

 !باران است

این من نیستم

 ! یک برگ پاییزی است

این جای آشنای نیست

!بالکن آپارتمانی است

 !....و 

هر گونه شباهتی صرفا اتفاقی است

20180915

. چشم های به سقف خیره مانده ام را برایت فرستادم

زحمتی بکش؛

 !ببندشان

20180103

کنار پنجره کبوتر زخمی  به شیشه می کوبد

در دهانش ؛

نوشته ای ست با خطی آشنا

- پیامی کوتاه -

" با مهر و دوستی "

:آز 

 !جان های شیفته

 :به

 !جان های شیفته

20171126

!شعرها قبل از نوشتن؛ از یادم می رود

شعرهای خوبی هستند؛ زیبا و نمکی

فقط همین یادم مانده

 !که می خواندیشان ؛ توی دل ات

!فقط همین

20171125

در میان شعرهایم نشسته ای ؛

 !از گرما خودت را باد می زنی

حتی وقتی از پاییز می گویم؛

 !حتی  وقتی که بادبزن نداری

من را چه می شود؟

20170909

 روی "خیال تخت ات " لم  می دهم

چشمان گرم می شود

بخواب می روم ؛

 برای همیشه

برای همیشه

برای همیشه


! ای همیشگی

20170228

در ظفر ؛ راه می رویم و بحث می کنیم

 در این ظهر چهارشنبه ی نیمه ی فروردین

! بین نسیم و گل های زرد بیرون زده از میان نرده ها

: موضوع بحث

- چشم های تو  یا   تاثیر چشم های تو -

!آه ای خاطرات شخصی ی گرامی 

20170108

- صدای آکاردیون زندگی من رو عوض کرد -

 سینه ِی فانوسی؛ دندونای سفید و سیاش ؛ 

جورتو بغل اومدنش وصدای جادویی نفس هاش ؛

!دل من رو برد 

انگشتای صدفی؛

!نگاه خندان

هنوز که من رو تو پس کوچه ها گیر میاره؛

دنبالم می افته

و بی پروا

!درآغوشم میکشه